سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محمد فردوسی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : غزل

زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را            طوری که حتی تار دیـدی این و آن را

وقـت زمیـن افـتـادنت احسـاس کـردی            در باغ سـرسبـز تـنت رنـگ خـزان را


درگوشۀ حجره به خود پیچیدی از درد            یعـنـی چـشیـدی درد تـلـخ استخـوان را

مـثـل عـمـو جـانـت حـسـن آزار دیـدی            از بس شنـیدی از خودی زخـم زبان را

این زن که دست جعده را از پشت بسته            جاری نمـود اشک زمـین و آسمـان را

هر چند که لب تشنه جـان دادی ولیکن            دیگر ندیدی رنگ و روی خیـزران را

با نعــل اسـب از تو پـذیـرایی نکـردند            دیگـر نخـوردی ضربه های ناگهـان را

نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



از او تقــاضــای دو قـطــره آب کردی            وقتی تمــاشــا کرد خـشکــی دهــان را



در پیش چشمت آب ها را بر زمین ریخت            ســوزاند قلب مــادری قــامت کمان را



با هلهله ... با کف زدن ... با پای کوبی            مـانـند عــاشــورا ورق زد داستــان را



شکــر خــدا بــالای بــام آمــاده کـردند            بــال کبــوتــرها برایت ســایه بــان را



دور و بر تو جــز کبــوتــرها نبــودنـد            دیگر ندیدی خولی و شمر و سنــان را